سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نـــم نـــم ِ آفتـاب

بسم الله...
فریاد سر می دهیم برای چادرمان!
فریاد سر می دهیم تا نشان دهیم چادر ، برترین حجاب است.
فریاد سر می دهیم تا آنها که چادر را مختص فرو دست ترین افراد اجتماع نشان دادند کمی بشنوند ، کمی از پیله بیرون بیایند و گوش ها را باز کنند.
فریاد سر می دهیم برای ِ حرمت ِ ریخته شده.
فریاد سر می دهیم برای باز پس گیری این حرمت!
فریاد سر می دهیم تا نشان دهیم هنوز چادر ِ زهرای مرضیه (س) برایمان ارزش و افتخار محسوب می شود!
فریاد سر می دهیم تا هر شخصی در هر مقامی این لباس ِ گران بها را ابزار قرار داده است بلرزانیم!
فریاد سر می دهیم تا مگر بشنود مسولان ، مگر بشنوند آقایان ی قوه قضائیه و صدا و سیما و هر نهاد ِ دیگر ، تا بدانند و درک کنند ، چادر بر سر ِ یک مجرم جایی ندارد!
فریاد سر می دهیم تا مظلومیت افتخارمان را نشان دهیم!
فریاد سر می دهیم تا نشان دهیم هنوز بر عهد خود مانده ایم و چادرمان خاری است بر چشمان ِ ناپاک!
فریاد سر می دهیم تا نشان دهیم اگر دخت رسول الله (ص) در مقابل ِ نامحرم ِ نابینا حجاب اختیار کرده و چارقد بر سر ، ما هم در این عصر روشنفکری و تجدد  حتی اگر امل! مخاطب قرار داده شویم تابع دین و الگوی مان می مانیم!
فریاد سر می دهیم آی مردم دنیا بیرق ما چادر ِ خاکی مادرمان زهراست.
.
.


به دعوت ساقی رضوان عزیز و  دوستان ِ ارزشی
هر که دوست دارد بنگارد که انشالله ثبت شود و نتیجه بخش. یا علی

ب.ن: گسترده شدن این موج به همتِ  گل دختر


نوشته شده در شنبه 89/5/30ساعت 1:44 صبح توسط فاطمه سادات نظرات ( ) |

بسم الله...

*یک روز که داشتیم به طرف محل صبحگاه می رفتیم در مسیر،یکی از افسران واحد ها را ما را دید.من او را ندیدم و نتوانستم به  موقع به گروه فرمان بدهم که به او احترام نظامی بگذارند.ا افسر تند وخشنی بودین حرکت ناخواسته ما را حمل بر توهین به خودش کرد.رو به من کرد و گفت:این ها را بر می داری می بری آن گودالی که پر از برف است و تا به تو دستور نداده ام ،همانجا می مانی.

گودال جای پر برفی بود . بچه های برف ندیده ی خوزستان بلافاصله شروع کردند در برف ها دویدن و برف به طرف هم پرتاب کردن!

افسر بعد از مدتی مرا صدا زد و گفت:این ها کی هستند؟تو این سرما دارند برف بازی می کنند؟

گفتم قربان این ها تا حالا برف ندیده اند .اولین بار است چنین برفی دیده اند

گفت: عجب خواستم تنبیهشان کنم،اما برف شد وسیله بازی برای آن ها!

نمی خواهد بازی کنند . بگو جمع شوند و بروند صبحگاه!

.

.

*خاطرات آقای بنادری از رنگ دیگری است. ایشان از فرماندهان سال های نخست جنگ هستند که شخصیت های زیادی،اصول فرماندهی را از او آموزش عملی دیده اند

اشخاصی که بعد ها هر کدام از نام آوران دفاع مقدس به شمار رفتند.

سرباز سال های ابری به صورت گفت و گو منتشر شده است.

*متن و مقدمه کتاب

 


نوشته شده در یکشنبه 89/3/2ساعت 12:0 صبح توسط فاطمه سادات نظرات ( ) |


 Design By : Pichak